همیشه سربازی واسم یه کابوس شده بود.از هر کسی میپرسیدم میگفتند در دوره ی اموزشی بدترین دوران زندگی خود را میگذرونید اما بالا خره این کابوس نصیبم شد...از اونجا که این وبلاگ رو با تمام ذوق و شوقم و برای دوستانم به پا کردم سعی بر این دارم که از نوشتن نوشته های شخصی خودداری و بیشتر به کلیات و خاطرات گروهی بپردازم.............در این وبلاگ با کمک دوستانم که در بخش نظرات با نوشتن خاطراتشون و فرستادن عکس هاشون از طریق ایمیل ان را کامل میکنم....
روزاول:
روز اولی که وارد پادگان شدیم ساعت 6صبح بود که انقدر هوا گرم بود و ما رو تو هوای گرم کاشته بودند که فقط ارزو میکردیم این مصیبت به پایان یرسه ..خلاصه سرتون رو درد نیارم از صبح ساعت 6 اومدیم ساعت 12 یا1 شروع کردند به دادن لباس ها و ساعت 3اعلام کردند که میتونیم بریم خونه هامون ما هم از خدا خواسته پشت سرمون هم نگاه نکردیم و رفتیم به سمت خونه برای 3 یا 4 روز بعد ...............
چند روز بعد:
با اینکه روز اولمون دل خوشی از پادگان نداشتیم اما باز خودمون رو رسوندیم به پادگان خلاصه ما رو به خط کردند یعنی 6 نفر جلو بقیه پشت سرش... بعدش مثلا میخواستن گربه رو دم حجله بکشند. به خط ریش و مو و.. گیر دادند به قول خودشون میخواستند ما رو توجیح کنند.. بعدش شروع به تقسیم بندی کردند (با توجه به استان)... خلاصه تقسیم بندی تمام سد و خوابگاهمون رو به ما معرفی کردند البته این مسایل در ذهن همه هست و خوندنش هیچ لذتی نداره...پس میپردازم به مسائل جالبتر....
شناخت فرماندهان و سرکار سوری
جناب بریامون:
روزه های نخستین برای بچه ها سخت میگذشت اما بعد از گذشت چند روز که اشنایی ها شروع شده بود دیگه سختی پادگان به کمترین حد رسیده بود فرمانده هامون رو شناخته بودیم ...فرمانده گروهان یکم جناب بریامون بود (ایشالا به بندر عباس تبعید بشه) فکر میکرد رحیه نظامی گری داری اما خبر نداشت شخصیتش با اهانت و توهین به افرادی که چندین سال درس خونده اند امیخته شده ...همیشه سعی در ترور شخصیت بچه ها داشت از نظام فقط نظافت رو یاد گرفته بود اون هم از ترس امیر و فرمانده یگان جناب چوبدار..همیشه ما رو به خط میکرد و همه میدونستیم میخواست چی بگه همیشه میگفت فردا امیر میاد نظافت یادتون نره... به قول یکی از بچه ها که از زبان بریامون صحبت میکرد که ما رو به خط کرده بود: من کاری باهاتون نداشتم فقط خواستم اطلاع بدم که میخوام برم ها ها هایا اینکه یه بار تو سلف غذا خوری به ما حدودا 70 نفر غذا نرسیده بود برای اعتراض رفتیم پیشش جوابی که به ما داد این بود: اشکال نداره بهتون غذا نرسیده فردا امیر میاد خوب نظافت کنید ها هاها
کسانی که جناب بریامون رو میشناسند حرفهای زیر رو با صدای اون تکرار کنند:
1- نفر داریم چهار سال درس خونده هنوز شخصیتش کامل نشده
2- وارفتگی تا چه حد
هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
نمیدونم اخلاق این اقا چرا اینطوری بود همیشه در مرخصی ها تبعیض قائل میشد و همیشه هم تقصیر رو به پای ایران تمام میکرد همیشه میگفت کشور ما این وضعیت ها وجود داره در صورتی که چند نفری بیشتر با پارتی مرخصی نمیرفتند.از هر کی که خوشش میومد بهش مرخصی میداد..خدا رو شکر من تا حالا واسه مرخصی پیشش نرفتم مثل بعضیا چاپلوسی بلد نبودم. یکی از بچه ها تو خوابگاهمون با اینکه متاهل بود سنش هم از بریامون بالاتر بود واسه مرخصی پیشش رفته بود اما با لحن شدید و اهانت امیز بریامون مواجه شده بود
.عزیزانی که به حسن رود اعزام میشوند و این وبلاگ رو میخونند
اگر با این حرکات مواجه شدید تنها راه شما جیم زدنه که در
مراحل بعدی به شما راه و روش ان را توضیح خواهم داد
حالا دیگه بگذریم و بریم سراغ دو تا از فرماندهان دیگر به نام جناب چوبدار و جناب جهان تیغ اشنایی زیادی با اینها نداشتم اما در کل اینها شخصیت بچه ها رو حفظ میکردند.همیشه به مشکلات بچه ها توجه میکردند.
و اما سرکار سوری یا همون ناو استوار سوری کسی که باعث روحیه دهی بچه ها در این دوران شد و حتی باعث شد بچه ها کمتر احساس دلتنگی برای خانواده هایشان کنند .سرکار سوری واقعا به مشکلات بچه ها توجه میکرد و با حرفها و شوخی هایی که با بچه ها میکرد باعث روحیه و دلگرمی انها میشد .شاید به جرات بگم اگر سرکار سوری از فرماندهان ما بود به راحتی میتونست کل یگان رو فرماندهی کنه و بچه ها هم با جون و دل به حرفهاش توجه میکردتد...همیشه حرفهای اموزنده ای به بچه ها میزد و بچه ها را به مسیر درست هدایت میکرد بر خلاف افراد دیگه که در صدد نظافت بودند سرکار سوری رو اخلاق بچه ها کار میکرد و سعی میکرد رفتار بچه ها رو به نحو صحیح تغییر بده و من جا داره در اینجا از طرف بچه ها ازش تشکر کنم و بگم سرکار سوری من همون پسر حاجی یا همون روانیم ... ما همه دوست داریم انشاالله همیشه موفق باشی
و اما میمونه جناب گرفمی که بعد از زرمان اومد و با هدف اذیت کردن بچه ها اومد یا شاید حس مسولیت پذیری اما نتونست راه به جایی پیش ببره که این روز های اخر با بچه ها مهربون شده بود. این قسمت رو با لحجه ی گرفمی تکرار کنید: پا بچسبون اقا
یک درخت هر چقدر هم بزرگ باشه با یک دانه اغاز میشود
و قولو للناس حسنآ (با مردم به نیکی سخن بگویید)بقره/۸۳
ممنون پوریا جان
با حرفات موافقم اما یکمی یک طرفه بود . اینم لحاظ کن که بریامون از شهابی پور خیلی بهتر بود و بچه ها رو اذیت نمیکرد ُاز دید من دلیل ناعدالتی هاش ترسو بودنشه و میترسید به مافوقش بگه نه و بگه که این ادم زیاد مرخصی رفته و بعبارتی مجبور بود که گوش کنه
سوری ادم بسیار خوبی بود و واقعا درسته
درمورد چوبدار هم باید بگم که علیرغم اون شکمش عاشق احترام نظامیه و اگر احترام نظامی رو خوب بلد نباشی الاغیه که دومی نداره
جهانتیغ هم ادم به نسبه خوبیه
منم آموزشی افتادم اونجا دوشنبه این هفته یعنی ۱ شهریور باید برم امیدوار باشم که خوبه یا نه
پوری عکس ها رو امروز گرفتم
حجمشون بالاست
آدرستو میل کن برام برات پست کنم
سوری هم گفت ازش کمتر بنویس
خوش باشی
بوس بوس
پوریا جان من هم خیلی دلم واسه بچه ها تنگ شده. انشاالله ۴شنبه صبح میبینمت.
سلام بر و بچ دوره ۶۲
دوره تموم شد اما این آغاز روزهای سختیه که در پیش روی ماست.
اونجا آب نبود اما اینجا سیل اشکهایی هست که برای بی عدالتی باید ریخته شه اما آیا میریزه؟
میخوام در چند روز آینده خاطره ها و درسهایی که از این دوره گرفتیم رو براتون بفرستم.
خیلی هاتون آقایید و بعضی ها هم زیراب زن.که ما اونجا بهشون میگفتیم آدم فروش.
خداحافظ دوستان گل. به خصوص خوابگاه ۴
ممنون اقا کیهان نمیدونم میشناسمت یا نه اما به هر حال موفق باشی
سلام دوست عزیز نظرت درمورد جناب بریامون کاملا شخصی بود.ای کاش بعداز۲ماه آموزش ؛شرایطمحیط های نظامی رو درک میکردی تابتونی دلیل رفتارای فرماندها روتشخیص بدی
فکر کنم تو هم از اون زیر اب زن ها هستی اره ؟؟؟ من با توجه به شناخت بچه ها از بریامون و با توجه به مسایلی که در مورد خودم پیش اومد حرف زدم.........نکنه بهت مرخصی زیاد داده؟؟؟
سلام آقاپویا
کسی نگفت اونجابی عدالتی وجود نداره یافرماندهاکارشون درسته که منومتهم به...کردی
من میگم مادرمقابل این بی عدالتی ها چکارکردیم؟
راه حل توکه جیم زدن بود
یعنی فردا ماهاتومحل کارمون ازاین سفارشاقبول نمیکنیم؟
جواب بی عدالتی رو با بی عدالتی بده ...
سلام
پوریا جان دوست عزیزم دلم برات تنگ شده امید وارم حالت خوب باشه وبلاگتم خیلی قشنگه عکس بچه هارو بیشتر بزار.
خوشبختانه روز چهارشنبه بچه های رو که امریه دارند رو می بینیم دلم واسه غلامرضا علمی محمد رضا صادقی نوید ساجدی جواد زمانی که زیزآب بریامونو پیش امیر زد و قهرمان شد مهدی کارخانه رحمان ابراهیمی وای اونی که اصلاً از یاد نمیره علــــی عبدالهیان بلوچی (مسول انبار که خستگی ناپذیر بود)و.....از خوابگاه 4 تنگ شده خیلی ولی متاسفانه امریه ندارند که بازم ببینیمشون انشاالله هر کجا که هستند شاد و خوش باشند.
بقیه بچه هارو انشاالله 4شنبه میبینیم
در آخـــــــــر:
سوری واقعاً مرد بود .
سلام عزیزم ..من هم دلم واستون تنگ شده .. امیدوارم این وبلاگ بهونه ای بشه تا همدیگه رو از یاد نبریم ...... .تو میتونی عکس بچه هاتون رو واسم ایمیل کنی تا توی وبلاگ قرار بدم
واقعا در مورد بریامون گل گفتی تازه توی دوره ما روز آخری که ما رژه داشتیم منو تو انبار زندانی کرد فقط بخاطر اینکه انباردار اونجا نبود ولی فکر کرده بود تا پشت کرد خودم در باز کردم.
تازه اون امری که بریامون همیشه خوابشو می دید پیش بچه ها به خرزو خان معروف بود.توهم دیگه
بریامون تو جو بود دیگه ... شاید یه هدف خصوصی داشت از این کارش
سلام داداش من ورودی دوره 88حسن رودم ۱/۴/۹۴
ما هم همین وضع شمارو داشتیم با این تفاوت که جای فرمانده شما
جناب
سلام داداش من ورودی دوره 88حسن رودم ۱/۴/۹۴
ما هم همین وضع شمارو داشتیم با این تفاوت که جای فرمانده شما
جناب خیرا۰۰۰ پور داشتیم، مردی بی شخصیت و از خود راضی ولی با اینکه از راه دور اومده بودم در کل خوب بود، دو روز و نیم اردوگا داشتیم... ده روز میان دوره....
خشن برخورد کردن یک روال هست تو پادگان .
ما هم وضع شمار رو داشتیم . دوره 47 مصادف با 01/12/1386
من دیروز تموم شد اموزشیم واقعا دلم تنگ شده
من فردا باید برم دعا کنین
سلام بچه ها من سال ۸۳ اونجا اموزشی بودم. واقعا جای عالی و خوبی برای گذراندن اموزشی بود. فقط دو تا مشکل جدی داشتیم یکی اینکه اونجا اصلا لباس خشک نمی شد دوم اینکه شدت شرجی به حدی بود که اغلب ناهار رو نصفه کاره ول میکردین و از سلف میزدیم بیرون چون سلف خیلی گرم و بد بود. راستی برنج هاشون هم اغلب کرم گذاشته بود ولی ما می خوردیم چون سربازی بود دیگه
۹۹/۶/۱. اعزام حسن رود کسی نیست
سلام بر دوستان عزیز
بنده سال ۸۷ دوره ۵۱ بودم. کلیه فرماندهانی که اسم بردید فقط شهابی برای من آشناست باقی جدید اومدن
بهرحال دوران خوبی بود.
من ۱ آذر اعزامم این بریامون هنوز هست یا بازنشست شده؟:(
درود. بنده سال 76 اونجا بودم. اون موقع ناوسروان باقری، کفاش و برجی مسئول آموزش بودند.
با سلام
بنده
همون شخصی هستم که خاطره بدی داشتید. از شما حلالیت می طلبم و برای همه شما دوستان آرزوی موفقیت می کنم.
سلام پادگان حسن رود چطور پادگانیه؟؟ عشق من 12 روزه ک اعزام شده
من دوره 102 بودم یادش بخیر
سلام یادش بخیر سال 83یگان آتش نشانی بغل میدون تیر
درود بر همهتون
من هم دورهی 1 آموزشی افسران وظیفه بودم ورودی آذر 73 و کل دو سال رو همان حسنرود بودم. دورهی یک به این دلیل استثناست که سرآغاز دورههای آموزشی حسنرود بود.
چون دورهی 1 و نخستین دورهی افسران وظیفه بودیم با هنوز یاد نگرفته بودن بد برخورد کنن و خیلی با احترام برخورد میکردن اما با گذشت زمان و آمدن دورههای جدیدتر هی برخوردها سختتر و خشنتر میشد.
امیدوارم براتون خاطرههای خوبی بجا بمونه.
چوبدار دوماه باز نشست شده جهانتیغم فرمانده دژبان رشت شده
به نظرم رفتن ناخدا جهان تیغ از پادگان به خاطر بی عدالتی که در حقش شده بود با رضایت خودش رفت دژبان چون بعد بازنشستگی فرمانده مرکز آموزش نظامی ایشون باید فرمانده میشد چرا که جانشین مرکز بود ولی ی71ه نفر از همشهری های خودشون که از جهان تیغ پایین تر بود آوردن و جناب جهان تیغ هم دیگه تو مرکز آموزش نظامی نموند:
یکسال ااز ان زمان اموزشی گذشت دوستان کاش فرماندهان بدونند این جهان ارزش این رو نداره که کسی رو اذیت کنید سرباز سنی نداره یک تحقیر جلو بقیه خورد میشه و تو خودش میشکنه دوستم توسط یکی از اقایان فرمانده همین خرابشده جلو بقیه تحقیر شد تیک عصبی گرفت و یکبار هم بخاطر خود خوری های این دوره سکته کرد و هنوز که هنوزه حالش جالب نیست
بخدا سرباز گناه داره اه مظلوم زندگیت رو میسوزونه جناب فرمانده خوابگاه الوند
سلام من از سال 1375 تا 1377 اونجا ناوی بودم و پادگان خوبی بود
این پیج اینستاگرام ماست دوستان قدیمی همه دور هم هستیم
سلام
منم دوره 64 اون پادگان بودم اونموقع هم جنا جهانتیغ بود و سرکار بوستانی و کوهستانی و یکی هم بود بچه سمت لرستان بود فامیلیش یادم نمیاد در کل سال89 اونجا خوب بود برعکس همشهری هامون که سیرجان و کرمانشاه و غیره افتاده بودن.
کسی اقای صادقی رومیشناسه
سلام دوستان من باید فردا برم تاریخ اعزام۱۴۰۱/۴/۱
سلام من اموزشی رو حسن رود بودم واقعا هتله فرمانده گروهان ماهم جناب دوستی و جناب جمالی بودن تاریخ اعزام منم ۱ دی ۱۴۰۱
سلام سال ۸۶دی ماه برف زیادی بارید اونجا دوره۴۷ بودیم اردوگاه فلان هم نرفتیم عوضش با برف ناو درست کردیم ههه
صبح اعزامم خدا بخیر کنه
اقا عرفان اگه کامنت منو میبینی بهم بگو شرایط اونجا چطوره ؟
منم 1402/04/01 اعزامم
اینم شماره منه واتساپ و تلگرام هم داره
09115112760
ای کاش می گفتید وقتی معاف از رزم باشی بازم رژه میبرن؟
من آموزشی اسفند۹۹اونجا بودم فرمانده آموزشی جناب فاتحی و جوادی بودن انسان های درست و بزرگوار
سرگروهبان هم جناب شرفی که هرچقدر از خوب بودنش بگم کم گفتم
سلام دوستان بمونه به یادگار ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعزامم به شهید نامجو و حس جالبی بود از سال ۱۳۸۹ تو این وب سایت کامنت هست.
من بعد از آموزشی نظر خودم درباره ی این دوره می نویسم
نظرات تقریبا همه مثبت بودند و خدا رو شکر خوشحالم و امیدوارم همه سرباز ها روزگار خوشی رو در دوره ی سربازیشون داشته باشند و آرزو میکنم سربازی اجباری برای نسل های بعدی به سربازی حرفه ای تغییر کنه
موفق باشید
سلام دوستان منم اگه خدا بخدا ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعزامم به پادگان شهید نامجو امیدوارم قضیه که میگن هتل حسن رود درست باشه
انشالله منم بعد این دوره نظرمو واستون مینویسم
سلام به همه دوستان عزیز
اعزامی۱۴۰۲/۰۷/۰۱ حسن رود بودم
الان مشغول خدمت منجیل هستم
دوستان عزیز که میخوان اعزام بشن به این پادگان
سوالی داشتن ازم بپرسن
۰۹۰۱۱۶۹۲۳۴۳
سلام دوستان یک اردیبهشت 1403 کسی نیست؟
خب سلام مجدد دوستان من دوره 159 اعزامی 1402/12/01 بودم میخوام بهتون یه خلاصه ای از دوران آموزشی در پادگان شهید نامجو حسن رود بگم
روز اول حتما برگه واکسیناسیون همراهتون باشه چون برای چند نفر از جمله خودم مشکل پیش اومد بخاطر اشتباه کارمند پلیس +10 در هنگام ثبت نام که برگه رو به اشتباه از ما گرفت بخاطر همین دوباره به پلیس +10 و مرکز بهداشت تو بندرانزلی مراجعه کردیم که حدود 3 ساعت معطل شدیم
روز اول وقتی وارد میشین شما رو دو دسته می کنند :
1- مدارک لیسانس، فوق لیسانس و بالاتر که بهشون دانشجو وظیفه میگن
2- مدارک فوق دیپلم و پایین تر که بهشون ناوی میگن
همه چیز این دو گروه از هم جداست و فرمانده ها فرق می کنند
بعدش بهتون لباس میدن و یه خورده باهاتون صحبت می کنند که برای ما تا حدود ساعت 1 طول کشید و بعد بهتون 3 تا 5 روز مرخصی میدن تا برید و لباس ها رو اندازه کنید
بعد از این چند روز که برگشتید خوابگاه و تختتون مشخصه و بهتون فرم کمد و آنکادر تخت و پوتین و... رو آموزش میدن
بعد از اون کلا تمام آموزشی خلاصه میشه در گروهی جابجا شدن، نماز خوندن، چند تا کلاس و نظافت
آسایشگاه ها کولر و بخاری دارن- حمام هم هست که خیلی خوبه - دستشویی ها هم متاسفانه اکثرا گرفته ولی کار راه میوفته - اتاق تلویزیون هم داره- آسایشگاه، قرنطینه هم داره که برای افراد دارای بیماری تعبیه شده-
همه تو دوران آموزشی مریض میشن پس با خودتون دارو ببرید ماسک همراهتون باشه یه بسته ماسک با خودتون ببرید مایع دستشویی کمه با خودتون ببرید بهتره
اونجا بوفه خوب و یه ساندویچی معمولی داره
غذا های سلف از همه نظر متوسط هستن- با خودتون کارت تلفن نبرید اونجا بهتون میفروشن چون نوع کارتش متفاوته- یه اصطلاحی هست که بهش میگن کما معمولا بچه ها تو روزای اول کما میزنن چون از خانواده و زندگی سابقشون دور شدن راه حل چیه؟ با هم خوب باشید و برای همدگیه احترام قائل بشید و خوش بگذرونید و در یک کلام شل کنید وگرنه اذیت میشین
یه سری تو مخی داره مثل مسجد رفتن که با اومدن دوره جدید تر شما راحت میشید و اونا بجای شما مسجد میرن که البته برای 12/01 تایمش بیشتر طول میکشه چون اعزامی 1/1 نداریم در ضمن 12/01 دوره ی طلاییه یعنی نزدیک به عید بهتون مرخصی میدن تا آخر تعطیلات که این مرخصی جز خدمتتون هست ولی جز آموزشیتون نیست بخاطر همین آموزشی ما 1403/02/13 تموم شد
اینو یادم رفت روز اول یه فرم پر می کنید که علاقه دارین یگانتون کدوم شهر باشه و باید از شهرهایی انتخاب کنید که نیروی دریایی ارتش دارن که : رشت، انزلی، نوشهر، تهران، بندرعباس، کنارک و... هستند
مدت خدمت اگه بومی باشید 21 ماهه البته برای بدی آب و هوا 3 ماه کم میشه و برای غیر بومی بودن هم 3 ماه
مثلا اگه بومی استان گیلان باشین و یگانتون بندرعباس باشه خدمتتون 15 ماه میشه که اگه کسری ایثارگری یا بسیج داشته باشین گزینه مناسب تریه
کنارک 14 ماهه برای غیربومی
این فرم زیاد بهش توجی نمیشه چون اکثرا رشت و انزلی و تهران رو انتخاب می کنند
در کل میخوام بهتون بگم پادگان شهید نامجو بهشته و یکی از بهترین خاطراتتون میشه فقط سعی کنید سخت نگیرید و در آخر خدا رو شکر کنید که سیرجان نرفتید
اعزام ۱۴۰۳/۷/۱ هست؟
من از بچه های دوره ۲۳ حسن رود بودم نمیدونم الان دوره چنده سال ۸۲ روزگاری بود
داداش شما آموزشی رو تموم کردین چجوری بود مرخصی هاش سخت گیرهاش؟؟
1403/10/1 اعزامم اینجا بچه خوزستانم امریه نماینده حقوقی گرفتم توی اداره استاندارد یه مقدار استرس دارم بابت این مسافت!
با سلام
من دوره ۴۳ بودم سال ۸۶ اولین دوره نیروی دریایی ارتش که برا افسران وظیفه دوره کد اجباری شد و ما بعد از حسن رود ۲ ماه هم تو رشت موندیم اون موقع بریامون تو رشت بود
الان فرمانده نیرو امیر شهرام ایرانی هستن که سال ۸۶ جانشین منطقه یکم بندرعباس بودن با درجه ناخدا یکم… من بندر عباس مترجم ایشون بودم تو ستاد فرماندهی بعد ها شدن معاون عملیات و اخیرا با درجه دریاداری شدن فرمانده کل نیرو… انسان با شخصیت و باسوادی بودن در کل میتونم بگم نیروی دریایی نیروی با کلاس تری نسبت به بعضی جاها هست البته به خاطر اینکه اکثر پادگان ها کنار دریا هست از لحاظ مسافت و دوری شاید سخت به نظر برسه