جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

خاطره ای از جناب جهان تیغ در جزیره خارک

این خاطره رو دوست خوبمون اقا رضا دوره ی ۲۸۰ از جناب جهان تیغ  در جزیره خارک زحمتشو کشیدند .... 

 

 

برای ادامه خدمتم منتقل پایگاه دریایی خارگ شدم با توجه به اینکه جزیره بود ولی جای قشنگ وجذابی بودمن منتقل قرار گاه شدم. 

 

 برای اولین بار با جناب ناوبانیکم جمشیدجهانتیغ برخورد کردم فردی نظامی و با شخصیت به نظر میو مدودر همان جلسه اول اشناییمون با تک تک ناویان صحبت کرد و کلی راهنمایی در مورد نحوه خدمت و دیگر ناویان یگان توضیح داد . 

 خوشحال بودم که یک همشهریم فرمانده منه اخه من اهل استان گلستان بودم و جناب هم اهل گرگان و به نظرم شهر دلند بود. 

خلاصه من افتادم گروهان حفاظت فیزیکی  که نگهبانی اماکن پایگاه را بر عهده داشت هرروز من بعدظهرها به سالن میرفتم و ورزش میکردم و جناب هم با بقیه فرماندهان میومد سالن و ورزش میکردند و تو ورزش از بقیه سرتر بود و رزمی و فوتسال بازی میکرد و هرشب هم موقع خواب و خاموشی میومد به یگان سرکشی میکردو امار و اماکن را چک میکرد .  

 

انصافا فرد خوبی بود به مشکل بچه ها رسیدگی میکرد و یا به درد دل بچه ها گوش میکرد و راهنمایشون میکرد.همیشه چهره خوبی از ایشون تو ذهنم بود. 

 تا اینکه یه روز من با دو سه تا از بچه های کرمانی اشنا شدم البته اونا اعتیاد داشتند و مواد مصرف میکردند و منم با اونا گهگاهی عشقی شرکت میکردم.یه روز غروب ایام عید من و اون سه نفر برای کشیدن مواد به مخفیگاه خودمون که یک منبع اب استوانی شکل از بتن کنار میدان صبحگاه بود و حدود60متری ارتفاع داشت رفته بودیم ما طبقه بالای این منبع رفتیم که کسی تا اون موقع اونجا نیومده بود و واقعا هم سخت بود کسی بالای اون بیاد . 

 

 ما با خیال راحت مشغول حال خودمون بودیم که یکدفعه یکی از بچه ها خوشکش زد انگار جن دیده باشه و نمیتونست صحبت کنه که با اشاره پشت سرمونو نشون داد و ما هم وقتی نگاه کردیم مثل جن زده ها از جا پریدیم  باورمون نمیشد ودیدیم جناب جهانتیغ داره مارا نگاه میکنه اون لحظه به ما چیزی نگفت و فقط گفت برید پایین . 

پایین که رسیدیم چشمتون روز بد نبینه چنان با دست یه سیلی به من زد که من گیج شدم هنوز منگ بودم که سیلی دومی را محکمتر خوردم و همونجا نشستم  با اون سه نفر دیگه هم همین برخورد رو انجام داد. 

خیلی ترسیده بودیم و ابروم در خطر بود خلاصه ما را برد دفتر ش و چند دقیقه ایی در سکوت و ترس و دلهره طی کردیم .با ما صحبت کرد و ما هم بهش قول دادیم که دیگه طرف این مواد لعنتی نریم و از همون غروبش ما را جناب میبرد ورزش در سالن و میدان صبحگاه و باور کنید روزی 2ساعت فقط با خودش میدویدیم و از اونجایی که جناب خودش افسر تکاور از نیروی زمینی بود ما اگه یکدور در میدان میزدیم او 2دور میزد و بالاخره ما به کمک جناب ترک کردیم و از اینکه مارا تحویل بازرسی نداد و مثل یک برادر دلسوز با ما برخورد کرد ازش تا یادمون باشه به نیکی یاد میکنیم . 

 

این یکی از خاطرات من از جناب ناوبانیکم تفنگدار دریایی جمشید جهانتیغ بود البته بازهم دارم براتون مینویسم. 

جناب جهانتیغ ما خیلی مخلصیم میخوام اگه اجازه بدی خاطره یعدی من موضوع ناوی مهنایی و جناب امون جانشین شما  و برخورد شما با اون گروه را بگم . اجازه هست.  

اقا رضا دستتون بابت این خاطره درد نکنه. منتظر جواب جناب جهان تیغ باشید.. شما میتونید دوستاتون رو از این وبلاگ اگاه کنید تا برای اونها هم تجدید خاطره بشه  

 

دوستان عزیز خاطره بعدی چند روز دیگه اعلام میشه و محتوای خاطره اقراری هست که قراره منو حامد و پویا به زبون بیاریم... پس تا چند روز دیگه بای بای

 

نظرات 21 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ

ممنون از اینکه خاطره منو برای بقیه گذاشتی

سلام اقا رضا ... این خاطره جدیدتون بعد از گذاشتن چند تا پست به نمایش گذاشته میشه ... به جناب هم زنگ زدم گفت مودمش سوخته میخواد تعویض کنه ... به زودی میاد

علی اکبر دیبا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.hoghoghidrdiba.blogfa.com

سلام
حمزه جان
مرام ومعرفت بچه های کرمانشاه به ما که ثابت شده
به همشون سلام برسون
پوریا جان
مرسی از مطالب و خاطراتت
دلم برای جناب جهانتیغ هم تنگ شده
.
راستی من با یه مقداری کسر خدمت 1. 9 .89 ترخیص شدم
البته فعلا یه برگه بنام گواهی پایان خدمت بهم دادن تا یک ماه دیگه اصل کارت رو بدن
دکتر محمد تقی پور اگه اشتباه نکنم
اونی که سرباز نمونه شد
و دکترای برق داشت هم ترخیص شد
ارزو میکنم همه بچه ها به زودی کارتشون رو بگیرن
موفق و پیروز باشید

علی عجب خدمتی انجام دادی .....نمیومدی خدمت سنگین تر بودی دیگه ......

این جریان سریاز نمونه چی بود؟؟

رضا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام این خاطره من مربوط میشه به لو رفتن یکی از جاسوسان جناب جمشیدجهانتیغ که هرگونه اتفاق و موردی که در یگان اتفاق می افتادرا بلافاصله به جناب جهانتیغ اطلاع میداد و ایشون هم برخوردهای قاطعی با اون نفرات میکرد البته بیشتر بچه های خلافکار یگان در تعجب بو دند که جناب چگونه از وقایع اطلاع میابد خلاصه با گذاشتن تله هایی تونستند یکی از جاسوسان جناب را شناسایی کنند . خلاصه بچه ها که دل پری از این جاسوس داشتند و میخواستند درس عبرتی به این وبقیه جاسوسان ناشناخته جناب دهند تصمیم میگیرند شبی که نگهبان هست یه زهر چشم حسابی از اون بگیرند تا مایه عبرت خودش و بقیه جاسوسان جناب شود. سه نفر از بچه ها که بیشترین ضربه رو از این جاسوسها خورده بودند ساعت یک نیمه شب با صورت پوشیده که شناخته نشن سراغ این نفر میرند به محضی که به او نزدیک میشن میبینند که او خوابه و بهترین فرصت را دیدند که ضربه خودشونو به اون بزنند تا میخوان به او حمله کنند روزگار خودشونو سیاه میبینند چرا که دو قدم اونطرفتر جناب ناوبان جمشیدجهانتیغ را می بینند که منتظر اومدن انها بود.انگار سازمان جاسوسی جناب قویتر از اونی بود که بچه ها فکر میکردن . سه نفر پا به فرار میزارند که دوتاشون توسط جناب جهانتیغ و اون نگهبان گرفته میشن ونفر سوم هم که فرار کرده بود توسط اون دو نفر لو رفت و شناخته شد.خلاصه علاوه براینکه اونا توسط جناب ادب درست حسابی شدند تا مدتها کسی جرات نمیکرد تو یگان مورد خلافی انجام بده و اون جاسوس یا نفر اطلاعاتی لو رفته وشناخته شده را جناب به سایت رادار که چندتا از همشهریهای خودش هم اونجا بودند منتقل کرد. و اون سه نفر را به پاسگاه 5 و7و10پدافند جزیره که مربوط بود به خود قرارگاه یاهمان خدمات پشتیبانی بودندمنتقل کرد که دیگه هیچ غلطی به فکرشون نرسه و هر یک ماه جاهاشونو بین قسمتهای دیگه پایگاه تعویض میکرد .

نیما پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://hasanrood62.blogfa.com

خیلی خوبه که هنوزازدوران سربازی خاطره مینویسین .راستی ماجرای جناب جهان تیغ وآدم بیشترتوفیلما میبینه .دمش گرم بابا

نیما پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ب.ظ http://hasanrood62.blogfa.com

سلام جناب جهان تیغ
این جاسوسایی که بره خودتون تویگان گذاشته بودین ابتکارخودتون بودیاتوارتش بهتون آموزش دادن؟؟؟؟؟؟

منشی سابق گروهان یکم : امیرحمزه جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

جناب آقای علی اکبر دیبا

منشی سابق گردان دوم دانشجویی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام
بدینوسیله پایان موفقیت آمیز دوران خدمت مقدس سربازی را به شما تبریک گفته و
از خدمات و زحمات ارزشمند جناب عالی در دوران آموزشی سپاسگزاری می نمایم.
سلامتی ، بهروزی و توفیق روزافزون حضرت عالی را از خداوند متعال خواستارم.

رضا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام خاطره جاسوسان جناب را بذار بقیه هم بخونن

بیزحمت دوباره بزار

رضا جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام گفتید که دوباره این خاطره را براتون بذارم.این خاطره من مربوط میشه به لو رفتن یکی از جاسوسان جناب ناوبان جمشید جهانتیغ که هرگونه اتفاق و موردی که در یگان می افتاد بلافاصله به جناب اطلاع می دادندو ایشون هم سربزنگاه به محل میرسید و برخوردهای قاطعی با انان میکرد البته بیشتر بچه های خلافکار یگای در تعجب بودند که جناب چگونه از این وقایع اطلاع پیدا میکنه خلاصه اونها هم با گذاشتن تله هایی تونستند یکی از این جاسوسها را شناسایی کنند. البته قابل به ذکر هست با توجه به گستردگی یگان در سطح جزیره خارک به نظر من استفاده از این نوع جاسوسان برای اطلاع یافتن وقایعی که شب و روز یا مواقعی که مسولین یگان نیستند یا رو زهای تعطیل امری ضروری برای یک فرمانده میباشد که به نظر من جناب خوب از این حربه استفاده میکرد و اطلاعات وی در مورد یگان واقعا به روز بود چون سیستم جاسوسی او قوی بود.خلاصه بچه های خلافکار که دل پری از این جاسوسها داشتند میخواستند درس خوبی به این نفر بدن تا درس عبرتی برای بقیه جاسوسان ناشناخته باشد خلاصه شبی که اون نفر نگهبان بود میخواستند سه نفری سر پست نگهبانی او برن و درس خوبی به او بدن. این سه نفر که بیشتر از بقیه از این جاسوسها ضربه خورده بودن ساعت حدودا یک نیمه شب با صورت پوشیده سر پست نگهبانی او میروند و میبینند که نگهبان سر پست خوابیده و بهترین فرصت را دیدند برای ادب کردن او تا اونا میخواند بهش حمله کنند روزگار خودشونو سیاه مبینند چون در حدود سه چهار متری خودشون جناب جهانتیغ را میبینند اونا بلافاصله پا به فرار میذارنولی دونفرشون توسط جناب و نگهبان جاسوس گیر میافتن و نفر سوم هم توسط اون دو نفر شناخته میشه . خلاصه اونا توسط جناب درست و حسابی ادب میشن و این قضیه باعث شد که تا مدتی خلافکارهای یگان خودشونو جمع و جور کنن.چون اونا میدونستن سیستم اطلاعاتی یگانی جناب بیشتر از اونیه که فکرشو میکردن . در ضمن قضیه اون سه نفر هم توسط جاسوسانی که نقش خلافکارو بازی میکردن لو رفته بود و قضیه رو اونا به جناب اطلاع داده بودن.خلاصه اون سه نفر از یگان به پاسگاههای دیده بانی دور جزیره که مربوط به خود نیروی دریایی بودمنتقل شدند و هر یک ماه با دیگر پاسگاهها جابجا میشدن. و اون نفر جاسوس لو رفته را هم جناب جهانتیغ به سایت رادار پایگاه که همشهریهای خودش هم اونجا بودن منتقل کرد .و هر روز صبح و غروب هم جناب میرفت به انان سرکشی میکرد . البته جناب جهانتیغ بعد از این موضوع خیلی با اونا دوستانه صحبت میکرد و اونا را نسبت به اشتباهاتشون اگاه میکرد.یادمه موقعی که اونا ترخیص شدن با یه جعبه شیرینی به دفتر جناب اومدن و باور کنید با گریه خدا حافظی کردن.

چشم اقا رضا در اولین فرصت قرار میدم

ترابی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ http://felezbaft.blogfa.com

سلام هم خدمتی ها //من در سال ۸۴ وارد جزیره خارک جهت خدمت سربازی شدم و اولین کسی از نظامیان آشنا شدم جناب جهان تیغ بود ولی خوب بعد از چند روزی دیگر جناب جهان تیغ را ندیدم چرا که من وارد قسمت مهندسی تاسیسات شدم جهت رانندگی //برای جناب ابدالی و جناب ریاحی از فرماندهان بسیار دوست داشتنی که می توانم بگویم معرفتشان هم ردیف جناب جهان تیغ بود// ممنون

سلام دوست عزیز .. خئش اومدی ... جناب جهان تیغ هم کم پیدا شدن ... قبلا یه سرب به وبلاگ میزد اما الان نمیدونم کجاست

ترابی جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ http://felezbaft.blogfa.com

سلام // باز هم به سایتتون سر زده ام //میخواستم بگم که آیا جناب جهان تیغ به سایتتون سر زده یا نه // اگر هم سر نزده ظاهرا چیزی از اینترنت نمی دونه /// یه جوری بهش پیغام بدین//هنوزه چهره ی جناب چهان تیغ از ذهنم پاک نشده // چاره ای نیست باید بگیم یادش بخیر

سلام دوست عزیز // جناب جهان تیغ اوایل ساخت وبلاگ حضوری مرتب داشتند اما بعد از مدتی با خبر شدم که کامپیوتر خونشون مشکل پیدا کرده که یکی از دلایل نیومدنشون بود حالا اگه الان سر میزنن خبر ندارم اما تو قسمت نظرات که چیزی نمیگن

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام بچه ها جهانتیغ هستم امیدوارم موفق و سربلند باشید اقای ترابی حق با شماست مارا چه به کامبیوتر.

محمد ابوالقاسمی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:15 ب.ظ

محمد ابوالقاسمی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام کسی دیگه این جاهست من هم خاطراتی از جناب جهان تیغ دارم ولی نمی دونم کسی این جا سر میزنه یا نه جواب بدهیند تشکر

محمد ابوالقاسمی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 06:34 ب.ظ

من دوره ۲۶۳بودم ،من نگهبان سایت راداربودم یک روز که ماشین غذا برای شام آمد بود از انبار مهمات به ماخبر دادند که جناب جهان تیغ همراه ماشین هست آن شب افسر جانشین بود راننده هم اسمش حسینی بچه مشهد بود بعد که ماشین غذا وارد پاسگاه شد نگهبان ومن دیدیم که جناب جهان تیغ همراه ماشین نیست نگهبان بچه برازجان به نام یزدانی بود فردی بسیار شوت بود بعد رفتن ماشین غذا من وارد آشپزخانه شدم که چراغ هم نداشت که یک نوع سنگر بود همین که ظرف ها رابرداشتم وبرگشتم یهو دیدم که یک نفر جلوی من هست همان جا یه سکته زدم بله جناب جهان تیغ ازبین فنس ها آمده بود داخل پا ستگاه وپست نگهبان راگرفته بود این خاطره مال سال ۸۳هست این خاطره ای هم که این دوست شمالی ما نوشته بود که داخل برج جزیره مواد میکشیدند رامن هم یادم هست یادش بخیر با آرزوی موفقیت و سلامتی برای هم

مهدی پرماه پنج‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام
برادران غزیزم
پدر من در دوران جنگ تحمیلی در جزیره خارک‌ خدمت کرده
نامه من برای کسر خدمت مشارکت پدرم در جنک چند ماه است که از جزیره خارک بی جواب مونده
کسی میتونه به من کمک کنه
مهدی پرماه ‌ کادر وظیفه
نیروی زمینی ارتش

امیرعباس جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام.سپاه یا ارتش بودین خدمتتون رو؟

حسین اسلامی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام اینجانب هم در سال ۶۳و ۶۴سرباز نیروی دریایی خارک بودم به خدا یک کتاب از رشادت ها ی نیروی دریایی و نیروی هوایی و هدف قرارگرفتن یکی از مهندس شرکت نفت با موشک در حال حرکت . بمباران رادار خارک . زدن اسکله T منفجر کردن یک کشتی خارجی توسط کارمندان خود کشتی تا از ایران خارج شوند و البته چون من سرباز مخابرات بودم مجوز ورد به هر کجای جزیره خارک داشتم . فقط وارد سایت هاگ نشدم . دست دارید من در خدمتم و بیش از بیست نفرم یاد دارم که یا سرباز بودن یا درج دار یا کارمند هواگرافت که الان بندرعباس است سال ۶۴دو دستگاه بیشتر نبود که هر دو خارک بودند سربازی نیروی دریایی که در سال ۶۴ در برج نگهبانی با شلیک کردن تیر زیروی گلوی خود خود کسی کرد و طرح تخلیه خارکی که بعلت بمباران از طرف رییس جمهور صادر شد وووو یک کتاب در سال ۶۳و۶۴کلمه و کلمه خواهم نوشت بروی پیگیری بکنید در صورتیکه من وقتی به منطقه یکم نیروی دریایی منتقل شدم تا به امروز هیچ کس نمی شناختم فقط یک حاجی نمردی بود که کارمند به آری یا فضای سبز بهداری بود و یک خانم پرستار که هر موقع من از اطاق بیرون می آمدم داد می زد اسلامی شما نباید تکان بخوری وضعیت خوبی نداری دیگه به خدا یادم نیست سرباز فلان یگانی باشم یادم فقط تازه بندرعباس آمده بودم یک سربازی که نگهبان قسمت هلیکوپترها بود رفته بود جلو کابین خلبان از بیرون کلی یادگاری نوشته بود اینم من شنیدم پیگیری کنید سال ۶۴اتش نشانی خارک بمباران شد یک هواپیمای باری که از بندرعباس آمده بود از قسمت بال دچار نقص فنی شد و من و آقای ساسان مقدم در همین بمباران مجروع شدیم چون در حال مفصل زدن به کابل مخابرات بودیم که هست گوش کند

ابراهیم شجاعی دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:14 ب.ظ

سلام کسی شماره از جهان تیغ نداره

رضا چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:42 ق.ظ

شماره جناب جهان تیغ ۰۹۱۱۹۷۷۷۱۸۳ در حال حاضر هم پادگان نیروی دریایی حسن رود انزلی رشت میباشد

جهان تیغ جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام جناب شجاعی چه خبر ،جهانتیغ هستم،به نظرم شما سرباز جناب پاررنج بودید،درسته

آرش جهان یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 09:01 ب.ظ

عمو جمشید ی دونس واس نمونس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد