هرگاه قاصدان خبررسان خبر می آوردند امیر و یا شخصی دیگر برای بازدید به پادگان می آید جناب بریامون غیرمستقیم با همکاری ارشد کل ساسان سپهری همه سربازان حتی منشی ها را که همیشه در دفتر حضور داشتند از ساختمان بیرون می کرد و درب ورودی را کلید می کرد.
اوایل علت آن را نمی فهمیدم تا اینکه به ماجرا که حکایت از آن داشت تا امیر هنگامی که برای بازدید می آیند با درب بسته مواجهه شوند و نخست به بازدید گروهان جناب شهابی پور که دفتر جناب چوبدار(فرمانده گردان) هم در آن مستقر بود بروند و شر از سر ما دور شود.
یکی از همان روزهای بازدید به چشمان خود شاهد بودم امیر به گروهان ما که اولین ساختمان بود آمدند اما در بسته بود و بیان شد کلید در حال حاضر نیست و بدین ترتیب به بازدید گروهان شهابی پور رفتند و آن ماجرای بازداشت شهابی پور و سرکار شیرآوند پیش آمد.
ماجرایی که باعث خوشحالی جناب بریامون و سربازان گروهان شهابی پور شد و این را می شد از حرکات آنان فهمید چرا که به دفتر گروهان ما پناه آورده بودند و درد دلهایشان را با صدایی بلند خالی می کردند.
بین دو فرمانده همیشه جنگ قدرت بود هر کاری گروهان شهابی پور می کردند با نظر جناب بریامون ما الگوبرداری می کردیم و هر کاری هم ما می کردیم جناب شهابی پور یا مرا که منشی بودم صدا می کرد و یا به دیدارم می آمد (چون همشهری بودیم) و درخواست می کرد به گروهان او منتقل شوم که این نشان از برتری گروهان ما داشت اما من تن به ذلت نمی سپردم.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم سربازیم یه روزی تمام خواهد شد
salam
man doreye 61 gorohane shahabi boodam. shenidam bade doreye 62 amirferestadesh jonoob doroste.
agar majaraye bazdashte in 2 ta ro tozih bedi mamnoon misham.
در ه همین پستی که شما نظر گذاشتی جریانشون توضیح داده شده ..بله رفتن جنوب